سفارش تبلیغ
صبا ویژن



خاطرات شهید صیاد شیرازی -






درباره نویسنده
خاطرات شهید صیاد شیرازی -

آخر عشق(شقایق عاشق)
شهادت عبارت است از زندگی در حال هشیاری، و آزادی در راه وصول به هدف عالی تر از زندگی طبیعی بواسطه شهادت. این خصیصه و پدیده ای است که همه شهدا دارای آن می باشند.





تماس با نویسنده


مرداد 1387
شهریور 1387
مهر 1387
آبان 1387
آذر 1387
دی 1387
بهمن 1387
اسفند 1387
اردیبهشت 1388

صوراسرافیل [82]
سرافرازان [190]
کربلایی110 [182]
رقص گلها [221]
[آرشیو(4)]

وبلاگ گروهی فصل انتظارsina12.plb.ir
سجاده ای پر از یاس
.:: در کوی بی نشان ها ::.
عــــــــــروج
تخریبچی ...
حزب الله
.::کبوتر حرم::.
شهدای دفاع مقدس
چفیه
مسافر عاشق
امیدزهرا omidezahra
به یاد لاله ها
..:: نـو ر و ز::..
حرم دل
سلام محب برمحبان حسین (ع)
عاشقان شهادت
بانوی بی نشان
آل طه خادم اهل بیت
او خواهد آمد ولی با دعا زودتر
بسیجیان خط شکن
هیئت دانشجویی انصارالحسین(ع)
کمترین محب امام زمان (عج)
ذاکر عاشورایی
استاذنا (آیت الله حاج شیخ جواد مروی)
هیئت محبین الائمه شاهرود
وحدت و تفرقه
کتابخانه باقرالعلوم(ع) شیخ عامر
آرزویم شهادت
بصائر بندر گز
یگانه
کاش طوفانی بگیرد.......
.::راهی به آسمان::.
بسیجی شهید محمد عبدی





انتفاضه سوم ، نماد مقاومت اسلامی

 
لوگوی شماره یک وبلاگ
خاطرات شهید صیاد شیرازی -


لوگوی شماره دو وبلاگ
خاطرات شهید صیاد شیرازی -





















کل بازدید ها : 156047

بازدید امروز : 43

بازدید دیروز : 17


آخر عشق

دعای قنوت :

خیلی اشکش را نگه می داشت ، توی چشمش ، همسرش فقط یکبار گریه اش را دید ، وقتی امام رحلت کرد. دوستش می گفت: « ما که توی نماز قنوت میگیریم از خدا می خواهیم که خیر دنیا و آخرت را به ما اعطا کند و یا هر حاجت دیگری که برای خودمان باشد اما صیاد تو قنوتش هیچ چیزی برای خودش نمی خواست. بارها می شنیدم که می گفت ( اللهم احفظ قاعدنا الخامنه ای ) بلند هم می گفت از ته دل ...».

نگقتن بسم الله :

اوایل جنگ بود . در جلسه ای بنی صدر بدون « بسم الله » شروع کرد به حرف زدن ، نوبت که به صیاد رسید به نشانه ی اعتراض به بنی صدر که آن زمان فرماده کل قوا بود ، گفت :« من در جلسه ای که اولین سخنرانش بی آنکه نامی از خدا ببرد ، حرف بزند ، هیچ سخنی نمی گویم . »

امداد غیبی : 

در عملیات طریق القدس ارتش و سپاه که با هم دو لشگر و اندی داشتند ، برای حمله به دشمن به 110 هزار گلوله فقط از یک نوع مهمات نیاز داشتند و ما از این نوع گلوله فقط سیزده هزار تا داشتیم . وقتی آن برادر مسئول آتش ، این برآورد علمی را به ما نشان داد ، اصلا نفهمیدیم چطور شد که گفتیم : شما بقیه کار ها را بکنید ، مهمات در راه است و می رسد . بلافاصله به خدا پناه بردیم که خدایا این چه بود که ما گفتیم . فقط همین را بگویم تا موقعی که بچه ها بستان را گرفتند تا آن موقع ، آن برادر مسئول آتش یادش رفته بود که مهمات چه شد ؟

پول :

می گفت : « پول برای من با کثافت فرقی نمی کند » . الان کسی این حرفها را باور نمی کند ، اما علی بعد ازپیوستن به دانشگاه افسری ، همه حقوق خود را به من می داد می گفت : مادر ، من یک جور گلیم خود را از آب بیرون می کشم ، اما شما 5 تا پسر و 2 تا دختر دارید. البته بعد از ازدواج نیز باز بخشی از حقوقش را برای ما می فرستاد و تا وقتی شهید شد ای مقرری قطع نمی شد. علی می گفت بابا چطور با این حقوق ناچیز بازنشستگی که تازه همین چند وقت پیش شد 120 هزار تومان ، می توان این خانواده شلوغ و پر رفت و آمد را بچرخاند .

مزد :

قرار بود صبح روز عید غدیر برود به خدمت آقا و درجه ی سرلشگری اش را بگیرد . همه تبریک گفتند خودش می گفت : « درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست و قتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند . حس می کنم ازم راضی هستند . وقتی ایشان راضی باشد امام عصر ( عج ) هم راضی اند . همین برایم بس است . انگار مزد تمام سالهای جنگ را یکجا بهم داده اند .»

بهشت زهرا (س) :

صبح روز بعد از خاکسپاری ، خانواده اش نماز صبح را خواندند و از آن طرف رفتند بهشت زهرا(س) ، سر قبر صیاد . اما پیش از آنها کسی دیگری هم آماده بود آقا که گفت « دلم برای صیادم تنگ شده ، مدتی است ازش دور شده ام . »

روحش شاد و یادش گرامی .

صلوات



نویسنده » آخر عشق(شقایق عاشق) . ساعت 7:46 صبح روز پنج شنبه 88 فروردین 20